تو در من آن تب گرمي كه آبم ميكند كم كم
نگاهت نيز چون مستي خرابم ميكند كم كم
منم آن كهنه ديواري به جا از قلعه هاي سنگ
كه باد و آفتاب آخر خرابم ميكند كم كم
مفتخرم به اينكه هميشه ...
« دوستت خواهم داشت »..
زندگي درك همين امروز است . ظرف ديروز پر از بودن توست . شايد اين خنده كه امروز دريغم كردي ، آخرين فرصت همراهي ماست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر