۳/۱۲/۱۳۸۸

اس ام اس غم انگیز


با من كه شكسته ام كمي راه بيا
بالي بگشا و گاه و بي گاه بيا
آزرده مشو بيا گناه از من بود
گفتم كه مقصرم تو كوتاه بيا

با نگاهي سرد و خسته چگونه توانيم به مرگ اين قصه رسيم
بگذار به انتها برسيم بعد بشكنيم
سكوت را بهانه نكن
خستگي دليل از پا ماندن نيست
به جاي من قفل سكوتم را بشكن
مرا درياب

خواستم بر غم بتازم فرصتي پيدا نكردم
فرصتي آمد به دستم مهلتي پيدا نكردم
خواستم در خلوتي با محرمي رازي بگويم
هم كلامي محرمي هم صحبتي پيدا نكردم

سوختم باران بزن شايد تو خاموشم كني
شايد امشب سوزش اين زخم ها را كم كني
آه باران من سراپاي وجودم آتش است
پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم كني

در همان دقايق عزيزي كه چون باد در گذر بودند
و به دست غارتگران زمان نابود مي شدند
تنها آرزوي من بي دل اين بود كه
فراموشم نكني

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر