۳/۰۹/۱۳۸۸

شعر: من عاشق زن های پیرم

بر خلاف عاشقان من عاشق زنهاي پيرم
عهد كردستم كه غير از پيرزن ياري نگيرم

شاعران دردام زلف خوشگلان افتند دائم
ليك من بر موي اسپيد كهن سالان اسيرم

من مگر ديوانه ام گردم به گرد خوبرويان
كز ادا و غمزه و اطوارشان هر دم بميرم

نوجوانان تازه كار و قيمت عاشق ندانند
قدر من دانند پيران و شوندي دستگيرم

بر وفاي خوبرويان نيست هرگز اعتباري
كز غرور و كبر پندارند ناچيز و حقيرم

هيچ ديدستي كه كس گيرد گلاب از غنچه ي گل؟
غنچه چون گل گشت آيد خود گلابش چون عبيرم

از شراب نو حذر كن غير از دردسر ندارد
من شراب كهنه نوشم خود نصيحت كرده پيرم

دلبر نو باوه هرشب سينما خواهد زچاكر
رستوران گر دير گردد مي كند خورد و خميرم

كيف خواهد عطر خواهد چتر خواهد يار خوشگل
‌پيرزن با نان و ديزي سازد و كهنه حصيرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر